سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنوز مال منی

واسه دوستایی که از این جور عکسا خوششون میاد

ما که هر چی مینویسیم کسی نظر نمیزاره

گفتم شاید عکس بزارم یکی نظر بده

نظر بدییییییییییییییییییییییییین

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 

 

 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 90/7/12ساعت 9:4 عصر توسط من نظرات ( ) | |

بازم نوشته هام رنگ غبار داره به خودش مگیره
نفسهای آخر رو باید عمیق تر بکشم
زندگی،چه بی روح گذشتی و چه دیر به پایان میرسم
خیلی وقت بود ازت خسته شده بودم
میخوام تنهام بزاری،تصمیم رفتنم رو گرفتم
برو
آسمون چشمام رو باز میکنم که فقط تو رو ببینم،
خوابیده روی برگهای خشک پاییز که صدای شکستنشون اصلا واسم لذتی نداره


نوشته شده در چهارشنبه 90/6/2ساعت 10:38 عصر توسط من نظرات ( ) | |

میدونی هیچ وقت نتونستم فراموشت بکنم
وقتی دستامو هر روز واسه وضو گرفتن زیر آب میگیرم نیت میکنم که بازم ببینمت
همیشه موقع خوردن غذا سهم تو رو جدا میزارم ولی همیشه یخچال پر از غذای مونده میشه
یادته میگفتی جای منم بخور؟
حالا دیگه یخچال پر از غذای مونده نمیشه آخه به جای تو هم میخورم
خودت گفتی اگه تو بخوری انگار منم خوردم
تو چرا انقد مهربون بودی؟
وقتی از خدا خواستم یه فرشته بهم بده که دیگه تنها نباشم تو رو بهم داد

ولی یادم نمیاد که ازش خواسته باشم فرشتش رو ازم بگیره
هنوزم توی بهترین خوابام تو هم هستی
بی معرفت حالا باید فقط توی خوابام ببینمت؟
ازم نخواه که فراموشت کنم میدونی فراموش کردن اونی که دوستش داری مثل چیه؟
مثل اینه که یکی رو اصلا ندیده باشی وسعی کنی به خاطر بیاریش
یادت باشه یاد آدما فراموش نمیشه حتی به زور
ازم نخواه به غبار فراموشی بسپارمت
هنوزم دیدن غروب واسم لذت بخشه
غروبا وقتی که خورشید ته دریا میمیره
دلم از نبود تو قد یه دنیا میگیره


نوشته شده در دوشنبه 90/5/31ساعت 3:11 عصر توسط من نظرات ( ) | |

زندگی غم بار است و غمکده ای بیش نبود
سهم من و تو نیز جز آوارگی و غم وتشویش نبود
تو بگو:به کدام خاطره ات خوش باشم؟
بگو کدام خاطره ات برای من بدتر از نیش نبود؟
به نگاه خود چون تردم میکنی؟
جز این است؟چشم من مات نگاهت،روز و شب کیش نبود؟
چون خطا فراوان میکردی و لیک
ضامن اعمال تو این ریش نبود؟
باز رفتن تو بر غم این دل افزود
تو چنانی که هنوز پنداری که دلم پیش نبود!!؟؟؟


نوشته شده در دوشنبه 90/5/31ساعت 3:10 عصر توسط من نظرات ( ) | |

روزگار غریبیست:
دیگه بابا نون نمیاره
دیگه از آن مرد در باران آمد خبری نیست
آن زن در باران نصف شب آمد
حالا همیشه چراغ خونه عمه قزی صبحها هم خاموشه
دهقان فداکار پیر شده
چوپان دروغگو عزیز شده
شنگول و منگول دزد شدن
کوکب خانوم حوصله مهمون نداره
جوجه اکرم از الان داره قوقولی قوقو میکنه
کبری تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه
زاغ و روباه دستشون توی یه کاسه است
حسنک گوسفنداشو ول کرده توی یه شرکت آبدارچی شده
آبجی حسنک جمعه ها هم میره مکتب درس بخونه
آرش کمانگیر معتاد شده
رستم اسبشو فروخته و یه موتور سوزوکی خریده و هر روز با اسفندیار میرن کیف قاپی
واقعا چه بر سر ما آمده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نوشته شده در دوشنبه 90/5/31ساعت 3:9 عصر توسط من نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

 قالب میهن بلاگ قالب وبلاگ