اسرار ازل را نـه تـو دانـی ونـه مـن وین حرف معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پـرده گفتـگوی من و تو چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من *** هر چند که رنگ وروی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا معلـوم نشد که در طرب خانـه خاک نـقـاش ازل بـهـر چـه آراسـت مـرا *** از منزل کفر تا به دین یک نفس است وز عالم شک تـا یـقیـن یک نفس است این یک نفس عزیـز را خوش می دار کز حاصل عمر ما همین یک نفس است *** ای کـاش کـه جـای آرمـیـدن بـودی یــا ایـن ره دور را رسیـــدن بودی کاش از پی صد هزار سال از دل خاک چـون ســــبزه امید بر دمیدن بودی *** اجـرام کـه ســـاکـنان این ایـوانند اسـبـاب تـــردد خـردمنـــــدانــند
هان تا سررشته خرد گم نکنی کــانان که مـــــدبرند ســرگردانند
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |